رمان مستانه عشق
کافه دختران
خوش امدید
درباره وبلاگ


دختــــر که باشی معنی یتیمی و بی مادری را میفهمی! دختـــر که باشی زبر بودن دست پدرت و چین و چروک های پیشانی مادرت را درک میکنی... دختــــر که باشی حسودی به دختری که غرق عشـــق است را درک میکنی! دختــــر که باشی میفهمی به اختیار خودت گذشتن از عشقت چقدر طاقت فرساست! دختــــر که باشی دنیای دختران را مسخره نمیکنی! دختــــر که باشی بغل کردن عروسک کودکی هایت چه آرامشی دارد! دختــــر که باشی میفهمی چه حس نابی است از وجودت وجودی ساخته شود! دختــــر که باشی جیغ زایمان برایت گوشخراش نمیشود چون پر از درد است اما با شنیدن پاره ی تنت تبدیل به خنده میشود! دختــــر مقامش با توئه مرد یکـــــی است ، او را ضعیفه نگوییم ، ناقص العقل نخوانیم ، او" ســــــــــــــاده" است " خنـــــــــــگ " نیســــــــــــــت. . . !

پيوندها
رمان
جی پی اس ردیاب ماشین
ال ای دی هدلایت زنون led
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کافه دختران و آدرس cafeedokhtaran10.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 26
بازدید کل : 15183
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید



موضوعات
رمان
رمان

نويسندگان
خانوم دکتر

آرشيو وبلاگ
آذر 1394


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
5 آذر 1394برچسب:, :: 19:22 :: نويسنده : خانوم دکتر

رمان مستانه عشق

جهت معرفی

رمانی بسیار زیبا پیشنهاد ما

نویسنده : مریم جعرفی کاربر انجمن نودهشتیا

خلاصه:

سیمین و شهرام دخترعمو و پسرعمو بودند،با 15 سال تفاوت سنی.سیمین از همان دوران نوجوانی دلباخته شهرام بود و منتظر واکنشی از سوی او.اما شهرام با وجود عشق به سیمین،به دلیل اختلاف سنی شان عشق سوزان خود را نشان نمی داد.تا اینکه به خاطر بدهی زیاد، پدر سیمین راهی زندان میشود.وشهرام وکالت عموی خود را به عهده میگیرد.آنها مجبور میشوند خانه شان را در تبریز به ازای قسمتی از بدهی فروخته وبه خانه شهرام در تهران نقل مکان میکنند.شهرام بخاطر اصرارهای مادرش تن به ازدواج میدهد.اما در شب بله برون می فهمد که..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: